دوبیتی های شماره 1058 الی 1069
چون به عشق تو روز و شب جفتم
هر چه در سینه داشتم رفتم
همه بیعت به این و آن کردند
من یکی با تو یا علی گفتم
************************
پنجره باز من صحبت دریا کند
حالت دریا مرا غرق تماشا کند
گفت خدا گونه ای با من بی اعتبار
مرد خدا می شود هر که خدایا کند
************************
توشه مطلق و من درویشم
شادکامی تو و من دلریشم
سربه زانوی تفکر دارم
به خدایی تو می اندیشم
************************
سالیانی ست در به در گشتم
مرغ بی بال نوحه گر گشتتم
رفته بودم به راه بی خبری
از همان ره که رفته برگشتم
************************
کیستم من سلالۀ رنگم
همه جا وسعت است و من تنگم
من درین شهر آهن و فولاد
آدمی زاده نیستم سنگم
************************
گرد آیینۀ دل را رُفتم
همه جا دُر محبت سفتم
گر دهانم به بدی واگردید
از خدا بی خبران را گفتم
************************
باز شب گشت و من سیه مستم
مستم و باده هست در دستم
هر چه خواهی بخواه از من می
امشبی را که من در آن هستم
************************
باغ آفت گرفته را مانم
مرد از خویش رفته را مانم
دیگر از من سخن نمی گویند
آخرین روز هفته را مانم
************************
تا گریه نشسته بر لبانم
تاریک مثال آسمانم
قرآن مرا بگو بیارند
تا سورۀ نور را بخوانم
************************
خانه بردوش بی سروپایم
گاه اینجا و گاه آنجایم
در کنار جماعت دنیا
گر بدانی چه قدر تنهایم
************************
گرچه ما گوهر محک زده ایم
باز گویا که حرف شک زده ایم
آن قدر مانده ایم با این حال
مثل نان شما کپک زده ایم
************************
به عیادت ره تو طی کردم
هرچه کردم نشد که بر گردم
من ترا خرمنی ز گل دیدم
گر برایت گلی نیاوردم