دل شکسته دلان کوزۀ شراب من است
خرابی دو جهان از دل خراب من است
تو آنچه دیده و می بینیش به بیداری
هزار و یک قلم از نقش شهر خواب من است
به پیش داوریم خرده ار نمی گیری
حساب شسته تر ازبرگ گل حساب من است
زپُرسشم لب خاموش من خمش تر گشت
بجان دوست همین خامشی جواب من است
به رسم مردم بیگانه آشنایی رفت
که این عذاب شما دوستان عذاب من است
دگر زمردم صحرا چنان گریزانم
که کاروان شهاب عاجز از شتاب من است