در دشت خیال خویش آزادم کن
در وقت طلب ز سینه فریادم کن
آهوی توام مزن به تیرم اما
در زمرۀ صید خود قلمدادم کن

************************

توسن آفتاب را زین کن
رو به صحرا ی مهرآئین کن
در میان چمن چو کودک گل
دهنت را بخنده شیرین کن

************************

خانه بر دوش سخت کوشم من
ساده کردار و ساده پوشم من
گر دو عالم به من عطا گردد
شعر خود را نمی فروشم من

************************

چه ریاضت ز غم کشیدم من
تابه اقلیم دل رسیدم من
لیک با طاقتی که در من بود
نَفَسِ نَفْسْ را بریدم من

************************

دستها را به سوی بالا کن
با مناجاتیان خدایا کن
در دعا چون قبیله خورشید
از خدا یکدلی تمنّا کن

************************

پیرهن سرخ چو کردی به تن
خود تو ندانی که چه کردی به من
یک نظری کن به من نیمه جان
بهر خدا تیر خلاصم بزن

************************

پیرانه سری و گوش سنگینی من
کم نوری چشم و حال بد بینی من
اعلام حضور بازی پایانی است
از نرد زمانه مهره بر چینی من

************************

با خلق خدای مهربان خویشی کن
نیکو صفتی و نیک اندیشی کن
کی گفته گرسنه باش در سفرۀ دهر
قارون زمانه باش و درویشی کن

************************

نظری هم به عرض حالم کن
زیر چشمی نگه به سالم کن
گرچه عرضم تمام شد با عمر
لااقل با وفا حلالم کن

************************

دو چشمت را کتابت می کنم من
تو را در خود قرائت می کنم من
اگر که باب طبع خاطرت نیست
ز کویت رفع زحمت می کنم من

************************

جوانی رفت و گل فصل بهاران
رهایم کرد تنها زیر باران
چه تلخی بود و بیماری و زندان
خدایا آن زمان را بر مگردان

************************

اگر بهر تو هُدهُد گشته ام من
به میل و خواهش خود گشته ام من
تو ای یارم برای خاطر تست
زمادر گر تولد گشته ام من