دوبیتی های شماره 1082 الی 1091
سرم را زیر دست غم نکردم
جوی هم از غرورم کم نکردم
سرم را با تمام بی نوایی
برای مال دنیا خم نکردم
************************
تو ای دریای سبز پر ز رازم
دو چشمان کبودت را بنازم
بگو آخر در این دنیای دوری
دو چشمانم نمی خوابد چه سازم
************************
تویی آئینه من سنگ صبورم
تو نزدیکی به من من از تو دورم
تو ای فانوس نور و روشنایی
ز تاریکی دنیا ده عبورم
************************
دو چشمم را به آب دیده تر کن
درخت عشق ما را بارور کن
میان کورۀ بی همزبانی
خدایا آتشم را بیشتر کن
************************
به هنگامی که زینجا می پرم من
فضای بیکران را می درم من
اگر رفتم از این دنیای فانی
زمین را نیز با خود می برم من
************************
شرابی نذر جامت می کنم من
گل آبادی بنامت می کنم من
خدا خود گفته گر گردی مسلمون
دو دنیا را به کامت می کنم من
************************
دل خود را بدوست یک دله کن
در ره دور عشق حوصله کن
هرچه پیش آیدت خوشش انگار
خویش را در همارگی یله کن
************************
عجب حالی بود حیرانی من
چو ماه خسته سر گردانی من
از آن برتر درون سینه من
سر شک گریه پنهانی من
************************
ببین بوی گل آبادی من
صدای ساز و جشن و شادی من
گمانم پیش تر از من به اینجا
رسیده نامه آزادی من
************************
شباهنگ سحر گه را خبر کن
بگو با یار من عزم سفر کن
بخوان مانند چاووشان صحرا
ره زوّاره ما را مختصر کن