دوبیتی های شماره 1116 الی 1126
بی باده به سفره ای لب نان مشکن
می خورده جناق عشق آسان مشکن
خواهی نشود لقمه گلو گیر شرف
هر جا که نمک خوری نمکدان مشکن
************************
خونابه دیده رنگ پیمانه من
بار غم دل نشسته بر شانه من
هریک به حکایتی ز دل میگویند
لب چینی و گریه های طفلانه من
************************
زیر پا افتاده را یاری مکن
از حریم دل نگهداری مکن
من نمیگویم بپای کس بسوز
مرد باش و دیگر آزاری مکن
************************
یار من با ناز می گوید سخن
از سخن پرداز میگوید سخن
بسکه با شر مست در دنیای عشق
با زبان ساز میگوید سخن
************************
ای باده زترک توبه مجبورم کن
با همت خود زدست غم دورم کن
تا شب نشده مرا به میخانه رسان
با خلوتیان عشق محشورم کن
************************
با خار غمش حصار دل برچین کن
امید وصال او بخود تلقین کن
طوطی صفت از آینه بر گردان رو
با قند لب او دهنی شیرین کن
************************
مرا همناله مرغان شب کن
دلم را آتشستانی زتب کن
ندارم جز تو در صحرای محشر
خدایا خویش را از من طلب کن
************************
دل تنها دل صحرائی من
سرشک دیده دریائی من
بهر جائی که من رفتم ندیدم
رفیقی بهتر از تنهائی من
************************
مسلمانان مسلمان زاده ام من
مسلمان زادۀ آزاده ام من
ولی از عشق ترسائی خرد سوز
دل و دین را به غارت داده ام من
************************
چه بازی بود دنیا سازی من
به این مخروبه چنگ اندازی من
دلم از آن گرفته دردم مرگ
که تنها می شود همبازی من
************************
خدا یا راحتم از اهرمن کن
حریف دشمن ایمان شکن کن
درخت خشک بدبینی و غم را
زخاک سینه من ریشه کن کن