دوبیتی های شماره 1150 الی 1159
فدای نرگس جادویی تو
دو چشم خسته آهویی تو
تداعی میکند دریای غم را
شکوه دیدۀ آهویی تو
************************
چراغ راه شبهایم تویی تو
طلوع فجر فردایم تویی تو
دلیل شام تار و روز روشن
خدا را دین و دنیایم تویی تو
************************
بدست من رسان دست سبو را
ز پا انداز این بیهوده پو را
بیا بشکن چو گیسوی سیاهت
طلسم این پریشان گفتگو را
************************
خزان می آید و دل پیر می شه
اسیر فتنه تقدیر می شه
همین حالا به فریاد دلم رس
که فردا گر بیایی دیر می شه
************************
خداوندا دلم ماتم گرفته
مرا در هاله ای از غم گرفته
نمیدانم چرا این درد و ماتم
مرا در صبر دست کم گرفته
************************
دلم در نوجوانی پیر پیره
به دست آتش افروزی اسیره
هر آنکس آتش اندر جان من زد
الهی خانه اش آتش نگیره
************************
دل من مثل طفل بي زبونه
تمام شب به فکر این و اونه
به پاس مردم کیش محبت
به دشمن های خود هم مهربونه
************************
غزل در شعر من مثل ستونه
قصیده قصه ای از خاک و خونه
رباعی لاله های واژگونه
دو بیتی مرثیه خوان جنونه
************************
چیزی که تو را بسازه درده
درد دل و رنگ و روی زرده
مردی صفتی ست جاودانی
قربون مرام هر چه مرده
************************
دردی که مرا به پا گرفته
در هر رگ و ریشه جا گرفته
میدانم از آنچه می کشم من
آه پدرم مرا گرفته