دوبیتی های شماره 1181 الی 1192
چه قرآنه که آیش بی شماره
کدام شاهه که تیغش ذوالفقاره
به صحرا می خورم سوگند ای یار
دل من هر دو را در سینه داره
************************
دل من مثل قرآن کریمه
چو بسم الله رحمان رحیمه
بدین نام و نشان هر دل که دیدی
یقینا بلبل باغ نعیمه
************************
مسلمان راد و ستار العیوبه
کریم النفس و علام الغیوبه
درون سینه اش در رفت و روبه
خدا یا این مسلمانی چه خوبه
************************
چه کردم یار از من سر گرونه
گل من زیب دست دیگرونه
گرفتم سرکتابی گفت یارت
اسیر دست از ما بهترونه
************************
مرا عشقت به بدنامی کشانده
ز رسوائی بهر سویی دوانده
ولیکن دیگر ای پیر زمانه
سمند کوششم در راه مانده
************************
سر من روی زانوی زمانه
دو چشم خسته ام بی همزبانه
دو دستم زیر سنگ آسمانه
تنم یک مشت پوست و استخوانه
************************
دل پوسیده رنگ غم گرفته
بگور زندگی ماتم گرفته
نمیدانم چرا در محضر یار
مرا در عشق دست کم گرفته
************************
چرا ماه زمینم زود خفته
چرا رو از من بیدل نهفته
نمیدانم چه گفتند از من زار
دل بی کینه اش از من گرفته
************************
بهر جا میروم دل وا نمیشه
انیس و همدلی پیدا نمیشه
بخود گفتم برای همزبانی
رفیقی بهتر از صحرا نمیشه
************************
صدای شرشر آب و سه تاره
سرود مستی و بوس و کناره
هنوزم نام دلبر جاودانه
چنار زندگی را یادگار
************************
گلویم را چنان بغضی فشرده
که فریاد غزل در سینه مرده
دگر در دفترم غمنامه ای نیست
گل ابیات ما را باد برده
************************
دلم گهواره جنبان جنونه
نهنگ زخمی دریای خونه
بسان چلچراغ آسمانها
اسیر دست چرخ واژگونه