دوبیتی های شماره 1238 الی 1249
گاه شبلی و گاه منصوری
گاه موسای وادی طوری
گاه شیخی گهی مرید چه سود
تا به خویشی ز خویشتن دوری
************************
تو که با خون من قسم خوردی
پس چرا در وفا کم آوردی
بیخبر رفتنت غم فرداست
دل وامانده را کجا بردی
************************
ای که داری سر جهانگردی
دور باد از تو حال دمسردی
حال چون عزم یک سفرداری
خوش روی خوش بخانه برگردی
************************
در عرصۀ عشق ترکتازی کردی
با اهل سخن زبان درازی کردی
صد حیف بجای دوستی چون شب و روز
با همچو منی دو دوزه بازی کردی
************************
شب را به شراب خواب مستی نکنی
از اوج فراز میل پستی نکنی
شب خوان کرامت است هشدار ایدوست
بر سفرۀ حق دراز دستی نکنی
************************
دهنم را همچو شحنه بو کردی
لب گزیدم که های و هو کردی
ای بنازم ترا چو آینه ها
هرچه کردی ز روبرو کردی
************************
بهاران آمد و ای گل تو مردی
مرا دست فراموشی سپردی
تو که عزم سفر در خاطرت بود
چرا ای گل مرا با خود نبُردی
************************
مرا چون خسروان لبریز کردی
سوار مرکب شبدیز کردی
زبان الکنی دارم خدایا
دهانم را تو شکر ریز کردی
************************
بدریاها و صحرای الهی
به ماهی و کبوترهای چاهی
دویی نقص است در قاموس هستی
نجاتم ده خدایا زین دو راهی
************************
دلم را پاره پاره سنگ کردی
مرا از خویشتن دلتنگ کردی
نمیدانم ز راه سرد گویی
چرا عشق مرا کمرنگ کردی
************************
اگر بر ملک تن مرد و امیری
اگر بر خویش و بربیگانه چیری
اگر چون رستمی در پهلوانی
شیاطین را تو دست کم نگیری
************************
یکی را رنگ و روی زرد دادی
یکی را چهره ای چون ورد دادی
بهر کس داده ای از دلبخواهت
به من هم یک دل بیدرد دادی