من اگر نیک یا که بد بودم
در جدالی ز دیو و دد بودم
همۀ راه را که می بیند
من ره دوست را بلد بودم

*******************

قطره بودم ولی بخار شدم
مشت خاکی که کوهسار شدم
گر چه یک تن درین جهان بودم
تو شدم او شدم هزار شدم

*******************

تا که من همره مردم شده ام
مثل دریای طلاطم شده ام
آنچه پیداست که پیداست مرا
خواستم گم نشوم گم شده ام

*******************

قرآن نهفته را قرائت کردم
در کوثر دل غسل شهادت کردم
در لحظه آخرم به میدان حضور
محبوب ندیده را زیارت کردم

*******************

ای خدا من کیستم یا چیستم
قابل کوی تو هستم نیستم
تو خودت بر گو به من این راز را
من که هستم تا بگویم کیستم

*******************

بیا تا دمی سفره را وا کنیم
قناعت به یک نان و حلوا کنیم
ز فردا نگوئیم و با خوش دلی
زفردا تمنای فردا کنیم

*******************

نه من مرد عشقم نه جا می زنم
شب و روز را دست و پا می زنم
نمیدانم ار حرف دل نیست پس
من این حرف را از کجا می زنم

*******************

من مُردم اگر نمرده بودم
گل را به بهشت برده بودم
صد شکر شبی که عشق می مرد
خود را به خدا سپرده بودم

*******************

یک دل نازک پر درد نهانی دارم
درد پنهان شده از دور جوانی دارم
لیک امروز پس از عمری دور
در دم آخر خود خانه تکانی دارم

*******************

ابرم که ز آسمان تر می آیم
ناخواسته دنبال خطر می آیم
یک سینه پر از حکایت در بدری
تا شهر کرج زسنگسر می آیم

*******************

چو گنجشکی ز سنگ تو فتادم
چو آهو از تفنگ تو فتادم
جوانی در پی یاری نکو روی
سر پیری به چنگ تو فتادم

*******************

رو به دنیای سرد دی کردم
مرکبم را شبانه طی کردم
بغض پیری شکست در نایم
گریه ها با نوای نی کردم