دوبیتی های شماره 1799 الی 1810
خدایا یار دیرین آفریدی
مه و ناهید و پروین آفریدی
چه حکمت داشت در ادوار تاریخ
برایم تلخ و شیرین آفریدی
*******************
گل خود را به من پیوند کردی
دلت را با دل من بند کردی
بزرگی کردی و دادی گلی را
من و یار مرا خرسند کردی
*******************
چرا ای آسمان من نباری
برایم دسته دسته گل نکاری
نمیدانم چرا از اول عمر
تو چشم دیدن من را نداری
*******************
خداوندا برایم یاوری کن
به لالایم به خوابم مادری کن
اگر تو نیز از من دل بریدی
در گوشی به من یاد آوری کن
*******************
نگارم صبح ما را شام کردی
به دامم مرغ نا آرام کردی
منی که پخته در هر کار بودم
به یک چشمک دلم را خام کردی
*******************
تن و جان مرا رنجور کردی
چو خورشید محبت عور کردی
چو نامت بر زبانم گشت جاری
هزار و یک غم از من دور کردی
*******************
خداوندا مرا درد آفریدی
دل سرد و رخ زرد آفریدی
میان این همه درمان عالم
رفیق درد نامرد آفریدی
*******************
هوا مثل دلم سرد است امشب
زمین آشفته از گرد است امشب
میان کوچه ها از سیل دم سرد
پر از صوت زن و مرد است امشب
*******************
به قرآنی که لمعه لمعه نوره
به مولایی که عشق صد کروره
بکن کاری سیه کاری عالم
که ایمان مرا از من نگیره
*******************
مرا راهی کوه قاف کردی
ره صاف مرا ناصاف کردی
همه در شور و حال و خوش نوایی
من بیچاره را علّاف کردی
*******************
شبی من بودم و خورشید و هالی
کنار سبزه زار دشت شالی
به اطرافم هزاران خم خالی
حکایت داشت از حالی به حالی
*******************
غروب آمادۀ شب های تاره
دلم آئینه ای در انکساره
صدای ناله می آید ز تبریز
گمانم دلنوای شهریاره