خانقاه امید من صحراست
کاسه گردان بزم من دریاست
شبچراغم ستاره سحری
روشنی بخش چشم من فرداست
تا بود جلوه گاه صورت دوست
نقش دنیا به چشم من زیباست
راه صدساله طی کنم به شبی
گرچه طفل طبیعتم نوپاست
سینه ام همچو ساحل آرام
شور طوفانی دلم دریاست
بی زبانم چو کودک الکن
لیک پیر طبیعتم گویاست
در پی آرزوی خویشتنم
خواهشم گربجا و گر بیجاست
شعله سرکش محبت ما
آتش اما نه آتش سوزاست
گفت رندی که عاشق صحرا
در محبت معلم دلهاست