دوبیتی های شماره 1894 الی 1905
کویری هستم و دنیا سرابست
دلم از آتش صحرا کبابست
حکایت گر کنم حال دلم را
شروع سر نوشتم یک کتابست
*******************
شعر تو موج خیز رحمت تست
واژه هایت گل محبت تست
دربهای بهشت و دانۀ جو
حافظ این از علّو همت تست
*******************
خواب چشم مرا به هم می دوخت
آتشی زین میانه می افروخت
با تعجب درون دیدۀ من
آب و آتش کنار هم می سوخت
*******************
دل من ساحل یک موج خیزست
رخم چون فصل زرد برگریز ست
به رسم عاشقان اهل عالم
به عشق نازنینی در ستیز ست
*******************
عمر ما گر چه رو به کوتاهی ست
رنگ و روها چو کاغذ کاهی ست
عاقبت می رسد به بی مرگی
تا که در عصر علم و آگاهی ست
*******************
عشق در ماورای رای من است
عقل ره بین پیش پای من است
هر دم و بازدم که در من هست
گفتگوی من و خدای من است
*******************
غرض از گفتنم رشد جهانی ست
اگر که آشکارا یا نهانی ست
اگر چه بی زبانم لیک دانم
زبان بی زبانی خود زبانی ست
*******************
دل عصیانگرم از من جدا بود
همیشه در هوای ناکجا بود
نگهدار همه عقل خوش اندیش
ولیکن من نگه دارم خدا بود
*******************
دل زارم غروری خاص دارد
چو مردان هنر وسواس دارد
تک و تنها و دور از چشم مردم
بهشت آرزو را پاس دارد
*******************
راه من راه باز فردا بود
راه مردان بی تمنا بود
هیچ زشتی مرا به خود نکشید
انتخابم همیشه زیبا بود
*******************
آفتاب آئینۀ روی تو بود
بید مجنون شال گیسوی تو بود
هیچ مشکل راه ما را سد نکرد
مشکل من باسگ کوی تو بود
*******************
آفتاب از چه جانبی سر زد
ماه و پروین و زهره پرپر زد
در چنین وقت و ساعت میمون
قاصد حق در پیمبر زد