خدا همواره یارو یاورم بود
انیس و مونس و تاج سرم بود
نبودم هیچ برهانی ز بودش
که او در ما وراء باورم بود

*******************

گل کردن من به هم زد آرامش من
بی هم نفسی گرفته آسایش من
هر کس زرهی کمال خود می جوید
افزایش من نهفته در کاهش من

*******************

ای غم آغوش را به من واکن
درد و رنج مرا دو بالا کن
گوشۀ چشمی ای کمال آور
به من بی پناه صحرا کن

*******************

چون به روی زمینم آوردند
پدر و مادر مرا بردند
گذرم چون به آسمان افتاد
حق ما را ستاره ها خوردند

*******************

گفت بامن بید مجنونی به ناز
کای فلانی در نشیبی یا فراز
گفتم ای سر در گریبان روز و شب
در فرازم گر گذارد حرص و آز

*******************

نگارم نازنین من ز ناپاکی تو پاکم کن
دو دستم راشکستی لااقل خود سینه چاکم کن
سفر در پیش دارم همسفر شو با من تنها
کسی با من نمی آید اگر مردم تو خاکم کن

*******************

مرا گاو دیوانه ای زد به شاخ
که آمد برون از در پشت کاخ
مرا رنجه کرد و بغل دست من
صدا آمد از دیگری گفت آخ

*******************

ای چکاوک بخوان که خوش خوانی
محرم راز اهل ایمانی
در گوشم بگو چو پیغمبر
تو نخوانده چگونه می دانی

*******************

افکار مرا پر از تلاطم دیدم
دردیده پر ز رازمردم دیدم
در کشور عاشقانۀ شور و جنون
دیدم همه را و خویش را گم دیدم

*******************

در بین شما هماره غربت زده ایم
می سوزد و گوئیا که آتشکده ام
قومی ز کنار اهل عالم رفتند
من ساده دلم که ز آن جهان آمده ام

*******************

گنگ و کر و کور لنگ و لال آمده ام
از جوی زمانه چون زلال آمده ام
از عشق دو بلهوس از آن سوی حیات
ناپخته به این جهان کال آمده ام

*******************

من در سفر از ره شمال آمده ام
از کشور مردم کمال آمده ام
در بین گذشتگان و آتی زمان
ناپخته ترین کسم که حال آمده ام