آن یکی می رود شکار کند
و آن دگر فکر استتار کند
قهر کرده نهنگ با دریا
می رود تا که افتخار کند

*******************

اسم ما سام و گر فریبرز است
صاحب اسب و خنجر و گرز است
عنقریبا به گفتۀ تاریخ
نام ما ها خدا بیامرزاست

*******************

من زمستانیم بهار کجاست
ماه شب خیز و شام تار کجاست
همه رفتند و من شدم تنها
قحط عشق است یار غار کجاست

*******************

این جهان جای برگ و بار من است
هر که در هرکجاست یارمن است
در میان تمام خصلت خوب
دوستی بهترین شعار من است

*******************

ای خوشا آن کسی که یک جا نیست
همه جا هست و هیچ تنها نیست
آتشستان آتش است اما
بهر یاران خویش سوزا نیست

*******************

غول سرخی که آسمان پیماست
در میان ستاره ها پیداست
پنچ ملیارد سال و ماه دگر
مرگ این غول مرگ هستی ماست

*******************

جز حیات خدا که فانی نیست
زنده و جاودان و باقی کیست
تازگی در سرم به مثل خدا
آرزوی دراز بی مرگی است

******************

دلم دعوی تند و تیزی کند
چو ساقی زمی باده ریزی کند
به جایی رسید است کار جهان خراب
که ناچیز هم فکر چیزی کند

*******************

شب و روز خود را دوا می خورم
دوا را برای شفا می خورم
به اینگونه گر بگذر عمر من
فقط من به درد خدا می خورم

*******************

راه پر پیچ وتنگ و تاریکم
مانده در سنگلاخ باریکم
پیش پایم هزار غصه و درد
مانده در یک چنین ترافیکم

*******************

گر چه صحرای من خزانی شد
قبلۀ اهل مهربانی شد
گرچه پیری رسید از ره دور
یادمانی زنوجوانی شد

*******************

یخ به سرما چو عشق می ورزد
دست و پایم هماره می لرزد
گر دوباره بهار باز آید
به زمستان آن نمی ارزد