دو بیتی های من الهام جان است
برای هر صعودی نردبان است
بخوان امروز درسی از کتابم
که حل مشکل فردا در آن است

*******************

نامی که تا همیشه مانا و ماندگار است
هر چند مرده اما با زنده در شمار است
هر کار خوب و نیکی در جمع آفرینش
بهر من و تو و او سکوی افتخار است

*******************

هرکس درین زمانه مشغول کار و باری است
آن کس موفق آید درحال پا فشاری است
من از کسی شنیدم می گفت در حقیقت
هرکس که می نویسد در راه ماندگاری است

*******************

تنگنای خاطرم از کودکی آشفته است
لیک حیرانم نمیدانم که دل را رفته است
این همه حرف و حکایت از کجا آمد که من
این قدر صحبت نکردم پس که آن را گفته است

*******************

پایان رهایی ار اسیری است
همراه جوانی ار که پیری است
گر هر چه به جای خویش نیکوست
کارمن و دل بهانه گیری است

*******************

جای چو من نهنگی دریای بی قرار است
یا همچنان پلنگی برگُرده ای سوار است
شیری به یوز می گفت خواهی که سیر مانی
جای من و تو امشب صحرا پرشکار است

*******************

در خویش مانده ام من قصد سفر ندارم
من مات روی یارم کار دگر ندارم
از حال من بپرسید یار لطیف و خوبم
گفتم به جان خوبان از خود خبر ندارم

*******************

خورشید بودم اما تابندگی نکردم
در خویش غرقه بودم زان بندگی نکردم
با فکر نادرستم از ترس رنج فردا
امروز ساعتی را من زندگی نکردم

*******************

اگر ره را موازی می گرفتم
صفا از ترک و تازی می گرفتم
خدا مهمان من می گشت دائم
اگر دل را به بازی می گرفتم

*******************

اگر مانند گلها می شکفتم
کجا خود را زمردم می نهفتم
بهشت آرزوها جای من بود
اگر حرف دلم را می شنفتم

*******************

حرفی که به ساز و سوز گفتم
با سادگی از رموز گفتم
هر چند نیم به روز اما
حرف دل خود به روز گفتم

*******************

در باغ هنر گلی که بو می کردیم
از جانب کعبه رو به هو می کردیم
در برتری دو عشق در محضر دوست
اهریمن و من بگو مگو می کردیم