شب تا سحر نخفتم
دل را چو خانه رفتم
تا خواستم بگویم
گفتا نگو نگفتم

*******************

نیندیشیده رو بر یار کردم
هر آنچه داشتم ایثار کردم
شبی مست حضور یارگشتم
زبس روی دل خود کار کردم

*******************

خدا تنها و من تنها ترینم
و او در آسمان من در زمینم
ببین فرق من و او تا کجا هاست
خدایم آن چنان من این چنینم

*******************

به رسم ماندگاران زنده باشید
چو خورشید جهان تابنده باشید
اگر امروز دستی باز دارید
به فکر مردم آینده باشید

*******************

به یک آهی دل من خسته می شد
غم کوچک مرا برجسته می شد
برای دیگران در باز و بهرم
نمیدانم چرا در بسته می شد

*******************

هر لحظه مرا خداست در یاد
تا دیدن او کند مرا شاد
چون یار بیامد از دو دستم
تسبیح هزار دانه افتاد

*******************

آنکه هرگز غمی نمی داند
یا کسی را به خود نمی خواند
دور از جان آنکه می شنود
او به یک آدم یخی ماند

*******************

یکی در دست او تیر و تبر بود
یکی در مشت او شیر و شکر بود
ولی دردست من هر حربه ای بود
برای اهل عالم بی خطر بود

*******************

آسمان آفتاب می گیرد
ماهراه شتاب می گیرد
چهرۀ آفتاب تنگ غروب
رنگ سرخ شراب می گیرد

*******************

دلم از تشنگی فریاد می کرد
خدا را تشنگی بیداد می کرد
نبودم تشنۀ آبی و گرنه
دو چشمم آب را ایجاد می کرد

*******************

اگر خواهی که دایم زنده باشی
نمیری هرگز و پاینده باشی
بمانند هزاران مرد تاریخ
خدایی می کنی گر بنده باشی

*******************

خداوندا مرا بد حال کردی
مرا بی حال و جا ه و مال کردی
ز تو چون خواستم درد و بلا را
ازین کار من استقبال کردی