ای خدا مظهر تماشایی
آخرین واژۀ تمنایی
هر کجا می بری ببر اما
ببر آنجا که خود در آنجایی

*******************

دلم آشفته احوالم پریشان
بمانند گل یخ در زمستان
ازآن روزی که رفتی از کنارم
به جان تو نه سر دارم نه سامان

*******************

خسته ام خسته ام خسته جانم
خسته از دست پیر و جوانم
مانده ام اندرین دهر گلچین
مست دردم بجانم نهانم

*******************

شبی گلبوته ای می داد پندم
که با تسخر به این و آن نخندم
ز پر پر گشتنش می گفت با من
که از لبخند بیجا لب ببندم

*******************

قصه را چون دراز می کردم
اندر آن ترکتاز می کردم
فکر محمودیم چو گل می کرد
یاد عهد ایاز می کردم

*******************

چرا باید که من بی تاب باشم
همه بیدار و من در خواب باشم
همه بابند در بین خلایق
چرا من یک نفر ناباب باشم

*******************

بیا تا دست همدیگر بگیریم
به پای هم برای هم بمیریم
اگر این کارها از ما بر آید
میان اهل عالم بی نظیریم

*******************

هر کس که فکر و ذکرش خوب و خوش و خدایی ست
اندیشۀ بلندش یک دست و یک صدایی ست
اما چه می توان کرد هرجا که پا نهادیم
حال تمام دنیا یک بام و دو هوایی ست

*******************

درّه سینه ام پر از دودست
دشت و صحرای من غم آلودست
با چنین حالتی که من دارم
بود من هر چه هست نابودست

*******************

روح حق در درون من جاریست
کارمن کار خویشتن داریست
پس به مصداق نَحنُ اِقرَب الیه
بدترین کارها خود آزاریست

*******************

در حال بگو مگو من و مردم دشت
گفتیم که سال رفته امشب برگشت
از عمر عزیز من درین راه دراز
هفتاد و چهار عید نوروز گذشت

*******************

ای خدا جان و دل من مست تست
دست امداد دلم در دست تست
هیچ حرفی در خور عشق تو نیست
جز که گویم هست من در هست تست