هر که دانا و نکته پرداز است
آخر کار او سر آغاز است
من و تو نیز اگر چنین باشیم
در بسته به روی ما باز است

*******************

به دریایی که رنگش رنگ آبی ست
به صحرایی که آباد از خرابی ست
زبان زنده ای دارم که دایم
چو طوطی در پی حاضر جوابی ست

*******************

هزاران آرزو در سینه دارم
درون سینۀ بی کینه دارم
خدا را شکر در دنیای تنها
رفیقی در دل آئینه دارم

*******************

کنار ساحل رود هرازم
چو او گه در نشیب و در فرازم
کشیده شعله ای سر در بُن کوه
میان آب و آتش می گدازم

*******************

من دفتر فکر خویش را می خوانم
مشقی که نوشته مو به مو می دانم
اما دل تنگ من به من می گوید
خورشید گرفته چهره را می مانم

*******************

هر چند غریب این دیارم
یک کهنه حریف روزگارم
هر چند که باختم خودم را
یک پای همیشۀ قمارم

*******************

خرقۀ بیخود یست پیرهنم
کهنه واریست زینت بدنم
با چنین حالتی که من دارم
بو سعید و جنید و بو الحسنم

*******************

در حال کبریایی مست غرور بودم
نزدیکتر زجان ها اما چه دور بودم
قومی ز کوره راهم با راحتی گذشتند
اما به چشم بعضی صعب العبور بودم

*******************

رهنوردی به دشت و صحرایم
بین تن ها همیشه تنهایم
آن قدر کوچکم که پنداری
قطره ای در حضور دریایم

*******************

گرفتم دست یارم را به دستم
تمام لحظه ها را مست مستم
خدارا شکر بعد از روزگاری
طلسم آرزوها را شکستم

*******************

دانی تو مرا منت ندانم
مانی تو مرا منت نمانم
گویی که بگو چگونه گویم
گویی که مرا بخوان چه خوانم

*******************

بیا در زندگی با هم بسازیم
به عشق با شکوه هم بنازیم
سوار مرکب عشق و محبت
بسوی شهر جاویدان بتازیم