اگرچه خشک لبم جای حیرتم صحراست
بجلوه گاه سراب جهان دلم دریاست
خدا کجاست سوءال معلم من بود
اجازه خواسته گفتم<آقا>خدا باماست
به خنده زاده مرا مادرم ولی ای عشق
صدای هق هق من از غریبی دنیاست
اگرچه نسبت عفریت را یدک دارد
به چشم ساده دلانی چو من جهان زیباست
هزار مرتبه گفتم که این جهان غریب
قیامتی است که نامش قیامت عظماست
کتاب فلسفه ای را که بافتی با خود
نخوانده خوانده ام آنرا اگرچه ناخواناست
دوگانه مادریم را چه خوب سنجیدم
معاد مادر و دنیای سرد زن باباست
شراب ناب طهورائیم بود در پیش
بهشت در نظر و هم پیاله ام دنیاست
کجاست آخر راه پراز نشیب و فراز
نفس گرفت خدایا چه قدر سر بالاست
حضور اینهمه بیمار سخت میگویم
که یک کرشمه ساقی به از هزار دواست
دوا فروش سر کوچه مان به مجنون گفت
شفای درد تو در ته پیاله صحراست