دوبیتی های شماره 1369 الی 1380
گر خانه به دوش کوچه گردم
یا اینکه همیشه رهنوردم
گر در پی راحتی نبودم
من عاشق و مست رنج و دردم
*****************
باید که در این زمانه بی حد باشم
در راه هماره خط ممتد باشم
در راه رسیدن به خود تا به خدا
آموخته ام چگونه باید باشم
*****************
در کوچۀ ما هزار پا می دیدم
آماده بسوی ناکجا می دیدم
وقتی که به جمعشان نظر می کردم
در باور خود دست خدا می دیدم
*****************
صبر را در خود امتحان کردم
خالی از مدت و زمان کردم
تشنگی و گرسنگی ها را
از دو چشم جهان نهان کردم
*****************
پشت بر جیفۀ جهان کردم
رو به دنیای نیمه جان کردم
بر سر خوان زندگی خود را
قانع از یک دو لقمه نان کردم
*****************
درد را بی دوا دوا کردم
خویشتن را زغم رها کردم
ای خداوند مهربان خود را
به رضای تو من رضا کردم
*****************
گر چه من مرد بی زبان بودم
یا ز چشم همه نهان بودم
دور از چشم خلق در همه حال
با خداوند مهربان بودم
*****************
به یارم گفتم آخر پرس وجویی
چرا با من نداری گفتگویی
دلم هرگز نمی گیرد ز حرفت
بگو آن را که می خواهی بگویی
*****************
برایم فکر بی بالی نکردی
مرا از این خطر حالی نکردی
مرا بردی به دنیای رهایی
ولی از غم مرا خالی نکردی
*****************
تن ساز مرا چون دوک کردی
تمام استخوانم پوک کردی
به دنیای جوانی شاد بودم
مرا در پای غم مفلوک کردی
*****************
رفیق مردمم را هم تو کردی
بزرگ اندیش و آگاهم تو کردی
گدا بودم به ملک تو خدا یا
به لطف خویشتن شاهم تو کردی
*****************
نمیدانم شبی پروانه بودی
ز شمعی گوی سبقت را ربودی
اگر بودی به این هایی که گفتم
یقینا می رسی برخود به زودی