دوبیتی های شماره 1381 الی 1392
گلم چون بی نیازان ناز داری
سپید اندیشه ای پر راز داری
پیمبر نیستی در آفرینش
ولیکن یک جهان اعجاز داری
*****************
همیشه با دلم پیکار کردی
دل و جان مرا بیمار کردی
بنازم دست و بازوی تو ای یار
مراکشتی سپس انکار کردی
*****************
گل من روز ما را شام کردی
مرا یک موج نا آرام کردی
برای کشتنم با خوش زبانی
اگر چه پخته بودم خام کردی
*****************
دلم را یک ده آباد کردی
برایم راحتی ایجاد کردی
به لبخندی چو لب را باز کردی
مرا از درد و غم آزاد کردی
*****************
به بندم کرده ای آزاد باشی
خرابم کرده ای آباد باشی
درین دنیای بی بنیاد هستی
زیادم برده ای در یاد باشی
*****************
تو خود را بی بدل کردی نکردی
خودت را چون عسل کردی نکردی
به تو گفتم که با خود باش دائم
به پیغامم عمل کردی نکردی
*****************
دلم میخواد سرود غم بخونی
ترا از من منو از خود بدونی
اگرچه رفته اند یاران خوبم
تو را میخوام کنار من بمونی
*****************
به چشم من همیشه نوجونی
جوون خوش کلام و مهربونی
دعا کردم تو ای عشق دل من
کنارم باشی و تنها نمونی
*****************
درین غربت تو یار آشنایی
تن من کشتی و تو ناخدایی
میان این همه نازک خیالان
تو را خواهم که اصل مدعایی
*****************
نشستی بر سر خاکم به زاری
نشان دادی به مردم اصل یاری
تو را نازم که با قلب رئوفت
مرا کشتی برایم گل بیاری
*****************
هوا را پر زابر و دوده کردی
به ظاهر فکر خویش و توده کردی
ندانسته و یا دانسته عمری
محیط زیست را آلوده کردی
*****************
همیشه دلم پایگاه غم است
همه کار او درهم و برهم است
دو دنیا شود گر کمک حال من
برای گرفتاری آن کم است