دوبیتی های شماره 1405 الی 1416
آن پنجره ای که رو بدریاست
آن خانه پر بهای فرداست
روزی که من آمدم بدنیا
گفتند که این تمام دنیاست
*****************
ماه امشب در آسمان پیداست
زورقی روی پهنۀ دریاست
روشنی گر که هست در صحرا
ماه امشب نه ,که ماه من آنجاست
*****************
شبی که خویش را در خویش دیدم
صدای زندگی از آن شنیدم
به تاثیر صدای آسمانی
زبی برگی به بی مرگی رسیدم
*****************
اگر در چشم مردم خوار و زارم
اگر بی تاب درد اضطرارم
خداوندا تو دانی درد و دنیا
ترا دارم اگر چیزی ندارم
*****************
من از شبها شبی راحت نخفتم
هزاران نکته از شبها شنفتم
من از خود واژه ای هرگز نگفتم
اگر گفتم نمی دانم چه گفتم
*****************
گلی تشنه که آبش داده بودم
به دستم پیچ و تابش داده بودم
اگر افروخته دیدی رخش را
شراب سرخ نابش داده بودم
*****************
ترا گم کرده ام در فصل زردم
مضاعف گشته زین غم رنج و دردم
ز پای جستجو هرگز نیفتم
اگر صد سال دنبالت بگردم
*****************
دگر سودای گل چیدن ندارم
به گریه حال خندیدن ندارم
همه از دست دنیا ناله دارند
ولی من حال نالیدن ندارم
*****************
دلم خواهد به دلشادی بمیرم
برای آب و آبادی بمیرم
کنار امت آزاد ایران
سرمیدان آزادی بمیرم
*****************
به دنیا فکر دنیایی نکردم
خیال جا و بی جایی نکردم
زیان بردم ز عمر و زندگانی
اگر فکر شکیبایی نکردم
*****************
ز هجرت گریۀ بسیار کردم
غمت را در دلم انبار کردم
چو خم شد پشتم از بار زمانه
چو سایه تکیه بر دیوار کردم
*****************
به پیش پای مردم خاک بودم
مثال گل گریبان چاک بودم
سر و کارم همیشه با خدا بود
اگر پاک و اگر ناپاک بودم