شبی تا صبح فردا گریه کردم
ز دست خویش و دنیا گریه کردم
سری در چاه کردم درسحرگاه
به تنهایی مولا گریه کردم

*****************

درختی خشکم و بی بار و برگم
تنی سر کنده مانند اَلَر گم(یعنی گل پر)
خدا را سوختم در آتش شرم
که جای دار قالی دار مرگم

*****************

شبی دل را زغم ناکام دیدم
به کام خویش نا آرام دیدم
به فکر افتادم و در آخر کار
فقط این چاره را در جام دیدم

*****************

شبی فکر فرار از دام کردم
فرار از دام نا آرام کردم
چو راه چاره را در آن ندیدم
دلم را با نوشتن رام کردم

*****************

از آن روزی که دل از خود بریدم
برای خود دلی دیگر خریدم
چو برگشتم بسوی زندگانی
زدنیا آسمانی تر ندیدم

*****************

منم بیمار و درمانی ندارم
اسیر اینم و آنی ندارم
دلم میخواهد عاشق باشم اما
برای عاشقی جانی ندارم

*****************

خداوندا تو الکن کن زبانم
بزن مهری به سختی بر دهانم
کنون که قوت دانا خون دل هست
همان بهترم که چیزی را ندانم

*****************

خدا یا خسته جانم خسته جانم
اسیر این زمین و آسمانم
به غیر از آنچه میدانم در این جا
الفبایی نمی خواهم بدانم

*****************

بهاری بودم و پائیز گشتم
زجام ناخوشی لبریز گشتم
ز سرمای غم و درد زمانه
زمستانی تر از هر چیز گشتم

*****************

من ار چه عاشقم نامی ندارم
به راه عاشقی گامی ندارم
خدایا باکه گویم درد خود را
که دل دارم دلارامی ندارم

*****************

بهارم رفت و پائیزی ندیدم
درخت آسمان خیزی ندیدم
چو رفتم سوی گلشن در پی تو
به غیر از گل در آن چیزی ندیدم

*****************

دلی دریا و دریا زاد دارم
لبی آکنده از فریاد دارم
اگر چه پیرم از بیداد دوران
هنوزم یک سری پر باد دارم