اگر که یوسفم مدیون چاهم
به لطف این سیاهی رو براهم
مخور غصه زلیخای عزیزم
تو را دارم دگر چیزی نخواهم

*****************

برایت از گل ابروت گفتم
ز ابرو و ز خلق و خوت گفتم
نگفتم از تو چیزی گر که گفتم
نه پشت سر که رو در روت گفتم

*****************

گرفتار زمستانی سیاهم
خیابان خوابم و بی سر پناهم
ز طفلی تا کنون در این مقالم
نمیدانم چه می باشد گناهم

*****************

شب و روز از وجودت پاس دارم
به هر دستم تفنگ و داس دارم
اگر خونی بود جاری به رگهام
برای تو خلیج فارس دارم

*****************

به دنیای شما مهمان دردم
نمک پرورده ای از فصل زردم
از این رنجی که در عمرم کشیدم
صدو ده امتیازی کسب کردم

*****************

من از پیمانۀ چشم تو مستم
به پای عشق تو درهم شکستم
شنیدم گفته ای من با تو هستم
تو بامن نیستی من با تو هستم

*****************

میان خرمن آتش نشستم
از این آتش پرستی مست مستم
اگر هستم در این عالم که هستم
برای خاطر تو زنده هستم

*****************

بیا همبال هم همراز گردیم
رفیق و مونس و دمساز گردیم
به تنهایی اگر میلی نداری
بیا با هم به دنیا باز گردیم

*****************

شبی مشغول گشت و پاس بودم
سیه مست شمیم یاس بودم
چو دست فکر من از شانه افتاد
به فکر حضرت عباس بودم

*****************

نکردم پرسش و دادی جوابم
به لالایی مرا کردی به خوابم
تمام گفته هایم گفتۀ تست
چه نقشی داشتم پس در کتابم

*****************

خدا یا یکدم آرامش ندارم
ز دست خویش آسایش ندارم
همه دارند از من انتظاری
ولی من از کسی خواهش ندارم

*****************

تا که از پا ننشستم چه سفرها کردم
صحبت از هم نفسی ها و قدرها کردم
تا به باور برسم در دل نا باور خود
پشت بر هر چه اگرها و مگرها کردم