از تو از او و از خود آزردم
پی نبردم چگونه افسردم
ای خداوند عدل و داد و حساب
بدنبودم چرا بد آوردم

*******************

هی نشستم کتابها خواندم
خواب را از دو چشم خود راندم
مردم و زنده گشته ام بسکه
چشم بر کوچه منتظر ماندم
*******************

می کشد پر چو مرغ افکارم
می دهد فکر خسته آزارم
بسکه حق را به این و آن دادم
به زمین و زمان بدهکارم

******************

آن زمانی که کار می کردم
ریشه در روزگار می کردم
پشت ماشین رنج و پر کاری
به خودم افتخار می کردم

*******************

شهر بند قفس شکن دارم
در قفس قصد این کهن کردم
باورم شد نفخت من روحی
اتکا گر به خویشتن کردم

*******************

پاره پیراهنی به تن کردم
پشت بر خوان اهرمن کردم
جذب دنیا نگشته ام هرگز
خویش را وقف خویشتن کردم

*******************

کاش خورشید این و آن باشم
ماه تابان آسمان باشم
کاش می شد در این زمانۀکج
کمک مردم جهان باشم

*******************

امشب گذرا به بیشه خفتم
درد دل خود به تیشه گفتم
گفتا که حریف چوب خشکم
ترسیدم و سن خود نهفتم

*******************

هر چه رفتم هنوز در راهم
د ر لب پرتگاه یک چاهم
عشق مرده است یا که من مُردم
خویش را هم دگر نمی خواهم

*******************

من تنها عصارۀ دردم
از معمای عشق دلسردم
در سر کوچۀ شما مردان
من به دنبال خویش می گردم

*******************

با پای خودم ز نا کجا می آیم
از راه هماره شما می آیم
می خورده ام و بروی پا بند نیم
مستانه ز خانۀ خدا می آیم

*******************

حرف ها را چه جا به جا گفتم
ز کجا ها و نا کجا گفتم
نیم اینجا و نیم دیگر را
با لب بسته با خدا گفتم