28 - دوای درد
جایی که خداست سرزمینش زیباست
وآنجا که خدای مهربان نیست کجاست
خودجویی من اگر بجایی نرسید
دست من و دامن عنایت خداست
آوای طلاطمی که در من جاریست
پژواک نوای صخره ها با دریاست
در بادیه ها سراب اندیشه فریب
یادآور سایه روشنی از فرداست
من رد زمان خویش را گم کردم
ناقوس دلم پرنده ا ی هرزه دراست
لطف تو بجا و خشم و کین تو بجا
نام تو دوای درد و یاد تو شفاست
برف آمده تا به پشت زانوی فلک
مردم همه در خانه و صحرا تنهاست