ساقیا ده برون زحد و حساب
ساتکین ها زخم باده ناب
در خمارم خمار نرگس مست
وای ازاین شرابخانه خراب
آیه کفر زلف پرچینی
هست دیباچه بسیط کتاب
مرغ اندیشه تیز پرواز است
تیز پروازتر از بال عقاب
کن خرابم که وارهم از عقل
شوم آسوده از سوال و جواب
چون به معراج خلسه پرسه زدم
روی او بود و جلوه مهتاب
برد اندیشه تا سپیده صبح
کاروان مرا به عهد شباب
پرس و جو کردم از جوانی خود
هاتفی گفت جمله بود سراب
خلوتی خوش به مفرش چمنی
لیس فی الدار غیرهء احباب
من ومن مانده ام دراین صحرا
همچو پیغمبر بی اصحاب