دلم مریض و تنم خسته و روانم خواب
زنید بر رخ آتش گرفته مشتی آب
زمینیم من و یارم زآسمانی هاست
زآفتاب بپرسید از شب مهتاب
زآشیانه طوفان زده چه می پرسی
مپرس حال دل مردمان خانه خراب
کنار پنجرهء باز وه چه تماشایی ست
نبرد جنگ و گریز کبوتران و عقاب
شب است و زهرهء چنگی بمویه می گوید
چه شد نوای دف و شور نغمه های رباب
به هر کسی که نگه میکنی گرفتارست
قتیل عشق به عشق و حسابگر به حساب
به آسمان دلم خطی از عبور کشید
که تا فرار کنم از سفینه های شتاب
زتشنگی کویری مردم صحرا
نشسته گرد خجالت به روی زرد سراب