بشکن به گاه تنگدلی بغض جام را
آسوده ساز یکنفس از خود کلام را
در فصل گل بنوش گلوسوز باده ای
بشکن طلسم سحر حلال و حرام را
می خور بر غم فلسفه چرخ کجمدار
مشنو حدیث زاهد خودکام خام را
یک امشبی که بهر تو امکان زندگیست
بگذار در معاشقه سنگ تمام را
مارا ادیب عشق بفرمودی کای پسر
سرلوحه ساز مستی شراب مدام را
در جنگ نام و ننگ به میدان آبرو
دیدم به جرم بی گنهی مرگ نام را
صحرا بیا بسان چشمه جوشان زندگی
بشکن به گاه تنگدلی بغض جام را