مخور فریب زبان آوری شیطان را
مده به دست کسی اختیار ایمان را
زاشک دامن آلوده پاک خواهد شد
بریز اشک غم و پاک دار دامان را
مپوش خرقه بد نامی ای سلاله پاک
ببین نمود تن آفتاب عریان را
بهار جلوه ندارد بچینم دانه گل
تحمل ار نکند سختی زمستان را
دلی که گریه امانش نمیدهد یکدم
بهل که باز کند عقده های پنهان را
مگو بخند بدنیا چو غنچه در صحرا
چگونه خنده براید دل پریشان را