بر خوان من نهید بلورینه جام را
شب رفته است زود بیارید شام را
یک امشبی که یار به کاشانه من است
برگو که برزنند دف با رعام را
دنیا دو گام در گذر پرسه گاه ماست
طی کرده ایم گام نخستین دو گام را
بازست چنگ باز از آن دور آسمان
گویا که دیده مرغک صحرا خرام را
شاهی نبود در خور من نام عاریت
بهرم گزید مادر گردون غلام را
وقتی غلام شاه شهیدم برای من
باید غلام حسین گذراند نام را
صحرا که کشته مرده صحرای کربلا
رفت و گرفت لذت معنای کام را
ما بندگان خوب خداییم یک نفس
یکسو نهید قصه کی و کدام را